تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
آتروپات وبلاگ
و آدرس
atropat.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
خدایا این فرشته مهربان کیست که از آسمان برایم هدیه کرده ای؟
این چه گلی است که در هر چهار فصل گل است ؟
این چه ماهی است که در روزها هم در آسمان است و نور میدهد؟
این چه چهره ای است که در آن پر از روشنایی و زیبایی است؟
این چه پروانه ای است که اینقدر رنگارنگ و زیباست؟
این چه ستاره ای است که در بین تمام ستاره ها درخشان تر است؟
خدایا این چه عشقی است که جانم دیوانه او شده؟
چقدر مهربان است مهر و محبت در وجود اوست.
هدیه خداوند برای من از بهشت است ، فرشته ای که مسافر بهشت است.
خدا برایم این مسافر را از بهشت فرستاده تا برای همیشه این مسافردر قلبم بماند.او بهشت را دیده و می داند چقدر زیباست!
خدایا این مسافر کیست که اینقدر قلبش از محبت می تپد و او کیست که اینقدر از چشمانش مروارید می ریزد ، از دستانش گرما احساس می شود ، و از نگاهش عشق خوانده میشود؟
او کیست که آمده در قلبم و غوغا به پا کرده و مرا دیوانه خودش کرده؟
او از سرزمین رویایی آمده سرزمینی که همه آرزوی دیدن آن را دارند.
او از بهشت آمده با کوله باری از امید و آرزو آمده.
با ابرها همسفر بوده ابرهایی که رنگین کمان ریلهای آن بودند.
من افتخار میکنم عاشق فرشته و مسافری از بهشت خداوند شده ام!
گر می خواهی عاشق شوی قلب را آماده حرفهای صادقانه کن…
اگر می خواهی عاشق شوی با اراده کامل به عشقت بگو که دوستش داری…
اگر می خواهی این عشقت برای همیشه پایدار بماند دروغ و نیرنگی را از صحنه عاشقی ات پاک کن…
اگر می خواهی به عشقت برسی احساسات را از وجودت دور نگه دار و سعی کن از ته دلت عاشق شوی…
اگر می خواهی عاشق شوی بیا و تا آخر راه عاشق باش…
با صداقت با یکرنگی با یکدلی…
بیا و برای رسیدن به عشقت با سرنوشت مبارزه کن با سختی ها مقابله کن…
اگر می خواهی به عشقت برسی درد و دلهایت را صادقانه به عشقت بگو…
به ظاهر نگو که دوستش داری از تمام وجودت بگو که دوستش داری… نیازی به فریاد نیست از ته دلت بگو عاشقی…
اگر می خواهی عشقت پاک و مقدس بماند بی ریا عاشق شو…
نیازی به ابراز احساسات با کلمه های احساسی نیست…
تنها باید نسبت به عشقت و دوست داشتنت پایدار باشی تا بتوانی به آنچه که می خواهی برسی…
تنها از ته دل عاشق باش…!!!
آهای عشق ، من تسلیم تو هستم…
آهای عشق ، من هیچ حرفی در برابرت ندارم که به زبان بیاورم…
تو مرا شکست دادی ای عشق… من تسلیم احساسات آتشین تو میباشم…
آهای عشق ، تو مرا خیلی شکنجه دادی ، مرا عذاب دادی ، یک دنیا غم و غصه در وجودم جا دادی ، ولی من باز هم من با این همه عذاب تسلیم تو شدم…
ای عشق تو مرا در باتلاق زندگی فرو بردی ، تو مرا در زندان عاشقی اسیر کردی ، تو مرا در سرزمین دروغینت نگه داشتی تا من از تو دور نشوم…
آهای عشق من تسلیم تو هستم ، اینک که من تسلیم تو شده ام ،میخواهی دوباره مرا شکنجه دهی ؟. مرگ را به تو ترجیح دادم ، اما تو نگذاشتی که من خودم را از این دنیا و از تو راحت کنم…
ای عشق ، تو کجایی؟. فریاد مرا می شنوی؟.. گریه های را میبینی؟… غم و غصه های مرا احساس می کنی؟….. پس چرا پاسخی به من نمیدهی؟…
من تسلیم تو شده ام … آروز داشتم یک بار هم تو تسلیم من شوی !
تنها آروزی من این بود که من تو را فراموش کنم ! اما…!
اما نتوانستم فراموشت کنم ، تو احساسی را در وجود من قرار دادی که دیگر فراموشی تو زمان مرگم هست…! آهای عشق من تسلیم تو هستم…
بیا تا مقدسترین عشق دنیا را به همگان نشان دهیم.
بیا تا طعم شیرین ترین عشق دنیا را بچشیم.
بیا تا بهترین لحظه ها را در عشقمان مهیا کنیم.
بیا تا گرمی عشقمان را در قلبهایمان احساس کنیم.
بیا تا عشقی یکدل و یکرنگ داشته باشیم.
بیا تا غروب غم انگیز عاشقان را با نشان دادن معنی واقعی عشقمان به همگان زیبا کنیم.
بیا تا فاصله عاشقان را با ثابت کردن معنای واقعی عشق را از بین ببریم و فاصله بین عاشقان را کم اهمیت جلوه دهیم.
بیا تا ثابت کنیم ما می توانیم در میان تمام عاشقان برای همیشه عاشق بمانیم.
بیا تا در میان فصلهایمان فصل خزانی نداشته باشیم و تمام لحظه ها و فصلها بهاری بیش نباشد!
بیا تا شبهای با هم بودنمان را پر از ستاره کنیم.
حالا بیا که همدیگر را باور کرده ایم!
خدا ما رو برای هم نمیخواست .. فقط میخواست همو فهمیده باشیم
بدونیم نیمهی ما مال ما نیست .. فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم
…
تموم لحظه های این تب تلخ .. خدا از حسرت ما با خبر بود
خودش ما رو برای هم نمیخواست .. خودت دیدی دعامون بیاثر بود
دست خودت نیست زن که باشی...
گاهی کم می آوری دست هایی را ...
که مردانگی شان امنیت می آورد...
و شانه هایی را که استحکام آغوششان
لمس آرامش به همراه دارد.
دست خودت نیست زن که باشی...
گاهی دوست داری
تکیه بدهی...
پناه ببری...
ضعیف باشی...
دست خودت نیست زن که باشی...
گه گاه حریصانه بو میکنی دستهایت را...
شاید عطر تلخ و گس مردانه اش
لا به لای انگشتانت باقی مانده باشد...
زن که باشی....
گاهی میزنی زیر گریه....
که دلش بلرزد و صدایت کند:بانو....
دست خودت نیست زن که باشی...
همه ی دیوانگی های عالم را بلدی....
میتوانی زیر لب ترانه بخوانی و آشپزی کنی...
میتوانی جلوی آینه موهایت را شانه کنی
و حس کنی نگاهش را...
دست خودت نیست زن که باشی...
باید صبور باشی...
مدارا کنی و با همه ی بغض ات لبخند بزنی!
زن که باشی...
هزار بار هم که بگوید:
دوستت دارد...بازهم خواهی پرسید:دوستم داری؟؟؟
و ته دلت همیشه خواهد لرزید...
زن که باشی هرچقدرهم که زیبا باشی
نگران زیباترهایی میشوی که شاید
عاشقش شوند.....
زن که باشی هروقت که صدایت میکند:خوشگلکم...
خدا را شکر میکنی که درچشمان او زیبایی......
دست خودت نیست زن که باشی...
همه ی دیوانگی های عالم را بلدی...
میگه یعنی چی آقا خودت گفتی الان خورد ندارم بعد از صرف غذا بهتون میدم .
خلاصه از اون اصرار از این انکار که دومی پا میشه و رو به صندوقدار میگه : آقا راست میگن دیگه ، منم شاهدم وقتی من میزمو حساب کردم ایشون هم حضور داشتن و یادمه که بهش گفتین بقیه پولتونو بعدا میدم .
صندوقداره از کوره در رفت و گفت : شما چی میگی آقا ، شما هم حساب نکردی !
بحث داشت بالا میگرفت که دیدن سومی نشسته وسط سالن و هی میزنه توی سرش .
پاییز بمان
کجا می روی؟
من هنوز دلتنگم
هنوز دستهایش را نگرفته ام
پاییز بمان قول داده بود
تا تو نرفته ای برگردد
قول داده بود
زردی برگها را
زیر پایمان حس کنیم
پاییز بمان
وقت رفتن نیست
من هنوز نگفته ام دوستش دارم!
پاییز بمان
زمستان که بیاید و
گرمِ دستانش نباشد
سرما امانم نمی دهد
پاییز بمان
هنوز بر نگشته است
هنوز جایش خالیست
هنوز منتظرم
پاییز بمان
می ترسم تا ابد در زمستان دفن شوم...
زندگی را از نخست برای من بد ترجمه کرده اند :
زندگی را، یکی مرگ تدریجی نام نهاد
یکی بدبختی مطلق معنی کرد
یکی درد درمان ناپذیرش خواند
و سرانجام یکی رسید و گفت :
زندگی به تنهایی ناقص است ! تا عشق نباشد ، زندگی تفسیر نمی شود ...!
ببیـــــــن
من هم
مثل خــــــیلی از عاشـــــق ها
از تو یـــــادگاری دارم
ولــــی یــــادگـــاری من
با بقیه فــــرق دارد
یــــــادگــــــاری مــــن
از تو
ســــینه ای پر از درد اســـــت ...
صدام کن این دم آخر آخه فردا دیگه دیره
آخه فردا دیگه نیستم کسی جامو نمیگیره
خداحافظ که دلگیرم سراغتم نه نمیگیرم
ببین! گقتم خداحافظ یه کاری کن دارم میرم!!!
یه کاری کن بذار حتی بمونم تو بهم بد کن
پشیمون میشم از رفتن بیا راه منو سد کن
واسه رقتن بگو دیره بکو شب دست و پا گیره
دارم راهی میشم جونم چرا گریت نمی گیره؟؟؟
چرا با چشمای گریون نمیشی مات و سرگردون
پاشو این لحظه حساسه یه جوری منو برگردون!